رنگ !


عشق من....

انزلی چی آبای

خیلی از چیزهای این دنیا رنگ ندارند. یکیش خوشبختیه . یکیش زندگی .
وقتی رنگ نداشته باشند ، تو هم نمیتونی ببینی شون . وقتی نبینی ، از دل برود هر آنچه از دیده برفته و اون موقع است که نمیدونی اونی که الان توشی چیه . هی میگردی و هیچی پیدا نمیکنی و به ناچار از همه چی خسته میشی یه حس نا امیدی پیدا میکنی و وقتی این حس با خستگی توام بشه ، می بینی که دیگه آدم نیستی!
و اون موقه ست که دیگه هیچ حسی نداری و این حس نداشتن دقیقا همون لحظه ای یه که من بهش میگم تمام. وقتی تموم شی تازه شروع میکنی به کند و کاو . تازه یادت میفته که یه چیزهایی داشتی ، میری سراغ حسات وقتی با تمام کنجکاوی میری که حس های بدنت رو که سالهاست خوابیده بودند رو بیدار کنی می بینی که اونی که حس داره فقط آدمه !! یک ذره منطقی فکر میکنی ، شک میکنی به آدم بودنت! بی هدف میری برای خودت روی کسی دیگه با چیز دیگه ای امید بسازی و اون موقع ، پس از مدتها تلاش بی وقفه که نتیجه هم نمیده احساس خستگی بهت دست میده و از این همه راهی که اومدی نا امید می شی و وقتی خستگی و نا امیدی با هم جمع شند تازه میدونی که نمیدونی اونی که این همه مدت توش زندگی کردی چی بوده و چه شکلیه ، خیلی راحت میری سراغ دلت ولی توی اون چیزی نیست که مونده باشه چون تو اصلا چیزی رو ندیده بودی که توش بمونه و این دقیقا همون لحظه ای که من میگم زنگی و خوشبختی رنگ نداره .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 26 بهمن 1389برچسب:,ساعت 23:57 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com